معنی پایتخت سویس
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سویس. (اِخ) کشوری است که میان کشورهای اتریش، ایتالیا، فرانسه و آلمان واقع گردیده. مساحت آن 41000 کیلومتر مربع و بطور کلی کشوری است کوهستانی. رشته های آلپ در جنوب و ژورا در مغرب آن قرار دارند. میان این دو رشته نجدی است که ارتفاع آن تا 400 متر میرسد. جمعیت سویس 5117000 تن است. سویس دارای مناظر کوهستانی و دریاچه های زیبای بسیار است. پایتخت سویس شهر برن است و شهرهای دیگر آن عبارتند از: زوریخ، بال، ژنو، لوزان و غیره. حکومت سویس از 22 ناحیه تشکیل شده که هر کدام استقلال داخلی دارند و حکومت اتحادیه در دست دو مجلس (مجلس شورای دول متحده و مجلس شواری ملّی) است. محصولات کشاورزی، لبنیات، میوه، توتون، و بفصل اقسام غلات است. کشور سویس از حیث مواد معدنی فقیر است، ولی معدن سنگ آهن در آن نسبتاً زیاد است. مذهب اهالی پرتستان و کاتولیک. نژاد آنان ژرمنی و لاتینی است و بزبانهای فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی تکلم می کنند. (فرهنگ فارسی معین).
سویس. [س َ] (اِ) آگاه نبودن است که به عربی غفلت خوانند. (برهان). غفلت. آگاه نبودن. (آنندراج) (جهانگیری). عدم آگاهی. غفلت. (ناظم الاطباء). رجوع به سویست شود.
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
فرهنگ عمید
شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
فارسی به عربی
راسمال
فارسی به ایتالیایی
capitale
فارسی به آلمانی
Hauptstadt (f), Kapital (n)
معادل ابجد
1549